لطفا صبرکنید
67368
- اشتراک گذاری
قناعت در لغت به معنای بسنده کردن به مقدار کم، از کالای مورد نیاز، و رضایت به چیزی است که نصیب شخص میشود. در احادیث گاهی کلمه قناعت به معنای مطلق رضایت به کار رفته است. در تفاوت قناعت و بخل گفتنی است: قناعت بیشتر در اخلاق فردی مطرح است و مربوط به استفاده بهینه از امکانات زندگی و اجتناب از زیاده روی در هزینهها و مصارف و رضایت به نعمتهای الاهی است، اگر چه اندک باشد، در حالیکه بخل مربوط به اخلاق اجتماعی است، آن گاه که انسان باید به یاری دیگران بشتابد و از امکانات مالی و اعتباری خویش در جهت مصارف مورد نیاز جامعه استفاده نماید، بخل بورزد و هزینه نکند.
قبل از پرداختن به موضوع قناعت، معنای لغوی و اصطلاحی و تفاوت آن با بخل مورد بررسی قرار گرفته و سپس به ارزش و آثار آن میپردازیم:
معنای قناعت و تفاوت آن با بخل
الف) معنای قناعت: قناعت در لغت به معنای بسنده کردن به مقدار کم، از کالای مورد نیاز، و رضایت به چیزی است که نصیب شخص میشود.[1] در احادیث گاهی کلمه قناعت به معنای مطلق رضایت به کار رفته است. امام علی (ع) در نامهای به عثمان بن حنیف میفرماید: آیا خودم را قانع کنم که بگویند او امیرالمؤمنین است و با آنها در سختیهای روزگار مشارکت نداشته باشم؟[2]
در علم اخلاق قناعت در مقابل حرص استعمال میشود. صفت قناعت موجب میشود که شخص به مقدار نیاز و ضرورت بسنده کند و زاید بر آنرا نطلبد.[3] بنابراین میتوان گفت قانع کسى است که به اندک بسنده مىکند و ناخشنود نمىشود و به سهم خویش راضی است.
ب) تفاوت قناعت با بخل: در تفاوت قناعت و بخل گفتنی است: قناعت بیشتر در اخلاق فردی مطرح است و مربوط به استفاده بهینه از امکانات زندگی و اجتناب از زیاده روی در هزینهها و مصارف و رضایت به نعمتهای الاهی است، اگر چه اندک باشد، در حالیکه بخل مربوط به اخلاق اجتماعی است، آنگاه که انسان باید به یاری دیگران بشتابد و از امکانات مالی و اعتباری خویش در جهت دستگیری و یاری افراد نیازمند استفاده نماید، بخل بورزد و هزینه نکند. قناعت نمود مناعت طبع و بزرگواری و زهد و تحمل آدمی است، در حالیکه بخل صفت رذیله و ناشی از حقارت نفس و نمود خودخواهی انسان است.
در این عرصه آدمیان به چهار دستهاند:
1. خود می خورند و به دیگران نیز میدهند، ایشان اهل انفاق اند.
2. خود نمیخورند و به دیگران میدهند، ایشان ایثارگرانند.
3. خود میخورند، ولی به دیگران نمیدهند. ایشان بخیلاند.
4. خود نمیخورند و به دیگران نیز نمیدهند، ایشان پست و لئیماند.
میشود که انسان نه خود از مال خویش بهره ببرد و نه به دیگران بدهد، ولی این در نهایت پستی و لئامت و بدتر از بخل است، زیرا انسان بخیل تنها به دیگران نمی دهد و خود از مال خویش بهره دارد. بهترین حالت این است که انسان با رعایت قناعت هم خویش از مال خویش بهره لازم داشته باشد و هم زیادی آن را انفاق و ایثار کند و دیگران را نیز در بهره مندی خویش شریک نماید و با دردمندان و نیازمندان جامعه همدردی داشته باشد.
عقل عامل مهمی در گزینش قناعت است. حضرت علی (ع) میفرماید: "آن که خردورزی کند، قناعت پیشه میکند".[4]
عقل قناعت را به علت آثار ارزشمند آن، بر میگزیند و آن را به سود شخص میداند. و از جمله آثاری که به دنبال دارد: بینیازی انسان از غیر خود و قدرت یافتن آدمی برای تحمل کمبودها و صبر بر آنها، گرچه انسان در ظاهر با قناعت، از امکانات ظاهری استفاده کمتری میکند، ولی به جهت عاقبت قناعت، این عمل مورد پذیرش عقل است. هر اندازه سطح دانش شخص نسبت به جهان و نفس خود بیشتر میشود و با عمق بیشتری به مسائل انسانی توجه میکند، در پذیرش صفات پسندیده انسانی، از جمله صفت قناعت، آمادگی بیشتری پیدا میکند.
با آنچه بیان شد روشن مىگردد که قناعت جلوه اى از حالت و ملکه زهد است که در رفتار و سطح معیشت زندگى انسان پدید مى آید و در واقع زندگى زاهدانه همان زندگى با قناعت ساده و به دور از آزمندى، رفاه زدگى، تجملگرایى و تنوع طلبى است.
امیر المؤمنین (ع) نیز قناعت را به زندگى ساده و کم زرق و برق و سبک تفسیر کرده است: "به اندک دنیا بسنده کنید تا دینتان سالم بماند؛ زیرا مؤمن به اندکى که کفایتش کند قناعت دارد".[5]
به طور کلی باید توجه داشت که قناعت، بخل ورزیدن و یا مصرف نکردن نیست، قناعت آن است که انسان از امکانات خویش به صورت صحیح و با بهره وری مناسب و رعایت الگوی مصرف توصیه شده در جامعه و مطابق دستورات اسلام استفاده کند و در این امور از زیاده روی و ریخت و پاش اجتناب ورزد.[6]
آثار قناعت
قناعت از بعد مثبت و منفی دارای آثار فراوانی است. به برخی از پیامدهای مثبت و منفی آن اشاره می کنیم:
پیامدهای مثبت
الف) عزت و سر فرازی: قرآن به صراحت بیان می کند که عزت مخصوص خداوند، رسول خدا و مؤمنان است؛[7] این عزت و سر فرازی اهمیتش به قدری است که به انسان مؤمن اجازه داده نشده است که به هیج وجه خود را در مقابل دیگران خوار و زبون کند.
امام صادق (ع) فرمود: خداوند تمام امور مؤمن را به خودش واگذار کرده، ولى به او اجازه نداده است که خود را ذلیل و خوار کند، مگر نمیبینى خداوند در این باره فرموده: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است»؟ بنابر این سزاوار است مؤمن همیشه با عزّت باشد و زیر بار ذلت نرود.[8] پیامبر اکرم (ص) فرمود: شایسته نیست که مؤمن خود را ذلیل کند.[9] بیگمان، یکى از چیزهایى که سبب عزّت و بزرگى انسان میشود و او را از ذلّت و خوارى نجات میدهد قناعت است. امیر مؤمنان (ع) فرمود: هیچ کس از شخص قانع عزیزتر نیست.[10] قناعت وسیله عزّت است.[11] قناعت سبب عزّت و بى نیازى از مردم است.[12] قناعت پایدارترین عزّت است.[13]
ب) گنج بى پایان: رسول گرامى اسلام (ص) فرمود: قناعت گنجى است که فانى نمىشود.[14] نیز فرمود: قناعت مالى است که تمام نمىشود.[15] على (ع) در این باره مىفرماید: گنجى بى نیاز کنندهتر از قناعت نیست.[16]
ج) قناعت و بىنیازى: رسول خدا (ص) فرمود: بى نیازى به فراوانى ثروت نیست، بىنیازى تنها در روحیه بىنیازى است.[17] امام صادق (ع) فرمود: هر کس به آنچه خدا روزیش کرده قانع باشد از بى نیازترین مردم است.[18]و نیز فرمود: برترین بى نیازی ها قناعت است.[19] امیر مؤمنان (ع) فرمود: قناعت سرآمد بى نیازی ها است.[20]
آثار سوء قانع نبودن
الف) ذلّت و خوارى: کسى که به آنچه خدا براى او مقدّر کرده است راضى نباشد، خواه ناخواه چشم طمع به مال دیگران خواهد داشت که در نتیجه، دست نیاز به سوى آنان دراز خواهد کرد و این خود موجب ذلّت و خوارى او خواهد شد.
امام صادق (ع) فرمود: چه زشت است براى مؤمن که میل و رغبتى در او باشد که او را خوار و ذلیل کند.[21]
علامه مجلسى در توضیح حدیث می گوید: مقصود از میل و رغبتى که نکوهش شده و سبب ذلّت و خوارى انسان مىگردد، آن است که دست به سوى مردم دراز کند و از آنان چیزى بخواهد، اما سؤال کردن از خدا و توجّه و رغبت به پروردگار گذشته از این که ذلت آفرین نیست، مایه سربلندى و عین عزّت است.[22]
ب) نگرانى دائم: از نتایج آز و طمع، نگرانى و تشویش خاطر است.
امام باقر (ع) در باره نزول آیه: "رگز چشم خود را به نعمت هاى مادّى که به گروه هایى از آنها دادهایم میفکن که اینها شکوفههاى زندگى دنیا است و براى آن است که آنان را با آن بیازماییم و روزى پروردگارت پایدارتر است"، مىفرماید: پیامبر اکرم (ص) وقتى این آیه را شنید راست نشست و فرمود: هر کس به خدا دل نبندد حسرت دنیا او را از پاى در مىآورد، و هر کس چشم از مال و ثروت مردم بر ندارد حزنش طولانى شود و خشمش فرو ننشیند، و هر کس نعمت خدا را تنها در خوردنی ها و نوشیدنی ها ببیند عمرش کم و عذابش [: درد و رنجش] نزدیک شود.[23]، [24]
بنابر این، انسان باید همیشه در زندگى اعتدال و میانه روى را از دست ندهد و قناعت را پیشه خود سازد، که در غیر این صورت، روى سعادت و خوشبختى را نخواهد دید.
[1]طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج 4، ص 384، کتابفروشی مرتضوی، تهران، 1375ش.
[2] نهج البلاغة، ص 418، انتشارات هجرت، قم.
[3]ر.ک: نراقى، ملا مهدى، جامع السعادات، ج 2، ص 104، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت.
[4]آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 391، انتشارات دفتر تبلیغات، قم، 1366 ق.
[5]همان ص 393.
[6] اقتباس از سایت http://amoozeh.ir/Archive (با دخل و تصرف و ویرایش).
[7]منافقون، 8.
[8]کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 63، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365ق.
[9] سید بن طاوس، الیقین، ص 336، مؤسسة دار الکتب، قم، 1413 ق.
[10]غرر الحکم و درر الکلم، ص 392.
[11] همان، ص 391.
[12] همان.
[13] همان.
[14] فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ص 456، انتشارات رضی، قم.
[15]همان.
[16] نهج البلاغة، ص 540، انتشارات دار الهجرة، قم.
[17]حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ص 57، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1404 ق.
[18]کافی، ج 2، ص 139.
[19] طبرسى، ابوالفضل على بن حسن، مشکاة الأنوار، ص 130، کتابخانه حیدریه، نجف اشرف، 1385 ق.
[20] غرر الحکم و درر الکلم، ص 392.
[21] کافی، ج 2، ص 139.
[22] مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 70، ص 171،ح 25، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.
[23] همان، ج 67، ص 317، ح 25.
[24] این بخش از کتاب نقطه های آغاز تلخیص شده است. ر.ک: مهدوی کنی، محمد رضا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1376ش.