لطفا صبرکنید
29818
- اشتراک گذاری
مطلبی که در سؤال به آن اشاره شد نه صد در صد قابل قبول، نه صد در صد قابل رد کردن است، بلکه به نوع گناه و شخص گناهکار بستگی دارد؛ زیرا بعضی از گناهان نظیر "شرک به خدا" اصلاً قابل بخشش نیستند و بعضی از گناهان از قبیل حق الناس(حق مردم) است که با دعا و درخواست دیگران قابل بخشش نیست، بلکه با جبران کردن و فراهم کردن رضایت صاحبان حق زمینه آمرزش آن فراهم میشود.
گناهکار گاهی گناهی را از روی جهالت انجام میدهد که پس از اظهار ندامت و توبه، امید آمرزش آن وجود دارد و گاهی از روی عصیان و گردنکشی مرتکب گناه میشود که نیاز به جبران دارد. جبران گناه و آثار آن میتواند به وسیلۀ خود شخص گناهکار باشد و یا به وسیله فرد یا افراد دیگر.
البته انسان بیش از سعى و کوشش خود حق ندارد، ولى این مانع از آن نخواهد بود که از طریق لطف و تفضل پروردگار، نعمتهایى به افراد لایق داده شود. استحقاق مطلبى است و تفضل مطلبى دیگر.
از آن گذشته، احسان و نیکى و دعاى دیگران و شفاعت و... هم بیحساب نیست، و به نوعی مرهون تلاش خود شخص است؛ مثلاً شفاعت نیاز به نوعى سعى و تلاش و ایجاد رابطهاى معنوى با شفاعت کننده دارد و در واقع باید صلاحیت و قابلیت رشد در افراد وجود داشته باشد. همانگونه که گیاه بدون استمداد از آب و خاک و نور و... نمیتواند به درجات کمال برسد، اما باید قابلیت و استعداد رشد در وجودش باشد، تا کمک و یاری آب و نور و... نفعی به حالش داشته باشد.
برای روشن شدن جواب باید نکاتی را بیان کنیم:
- هر گناه دو جنبه دارد که یک جنبۀ آن، عصیان و نافرمانی و حرمت شکنی پروردگار است(ظلم در حق پروردگار) و جنبۀ دیگر مربوط به فرد گناهکار و دیگر افراد جامعه است(ظلم در حق مردم و شخص گناهکار).[1]
- گناهان با توجه به اختلاف شرایط زمان و مکان انجام گناه و تفاوت گناهان و شخصیت گناهکار، در یک سطح نیستند و با یکدیگر تفاوت دارند و بالطبع مجازات آنها نیز تفاوت دارد.
مثلاً قرآن دربارۀ همسران پیامبر(ص) میفرماید: "اگر شما کار زشتی انجام دهید، مجازات آنرا دو برابر خواهید دید".[2]
یا در روایتی از امام رضا(ع) آمده است: "کسی که آشکارا گناه میکند و یا آنرا پخش میکند ذلیل است و کسی که گناهان را بپوشاند و مخفی کند مورد آمرزش قرار میگیرد".[3]
- در یک تقسیم، گناهان به دو قسم - حق الله و حق الناس - تقسیم میشوند و در روایات آمده است: "خداوند هرگز گناهانی را که حق الناس(حق مردم) است نمیبخشد، مگر اینکه خود صاحب حق، آنرا ببخشد".[4] بنابراین، این قسم از گناهان هرگز با دعا و استغفار فرد گناهکار یا دیگر افراد چه در زمان حیات و یا در بعد از مرگ او، قابل بخشش نیست و باید صاحبان حق راضی شوند و یا از حق خود صرف نظر کنند؛ مثلاً اگر کسی مال دیگری را ضایع کرده یا غصب کرده است تا صاحب مال راضی نشود، خداوند چنین گناهی را نخواهد بخشید.
- گناهان به گروه صغیره و کبیره تقسیم میشوند. گناه کبیره گناهی است که از نظر اسلام آنچنان اهمیت دارد که در قرآن مجید علاوه بر اینکه از آن نهی شده، برای انجام آن وعدۀ عذاب دوزخ داده شده است؛ مثل زنا، قتل انسان بیگناه، رباخواری و ... . چنانچه در روایات آمده است.[5] اما گناه صغیره آن است که تنها از آن نهی شده است.
قرآن مجید تنها دربارۀ گناهان صغیره وعده آمرزش داده است و فرموده است: "اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی میشوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را میپوشانیم و شما را در جایگاه خوبی وارد میسازیم".[6]
طبق این آیۀ شریفه با دوری از گناهان کبیره، گناهان کوچک نیز بخشیده خواهد شد. اما باید توجه داشت که گاهی در شرایطی خاص، گناهان صغیره تبدیل به گناه کبیره خواهد شد، و از این وعده الاهی خارج میشود؛[7] یعنی بسیاری از گناهان صغیره تبدیل به کبیره خواهند شد که خداوند نه تنها نسبت به آنها وعدۀ آمرزش نداده است که وعده عذاب داده است.[8]
- در یک تقسیمبندی میتوان گناهکاران را به دو دسته تقسیم کرد:
الف) آنانکه از روی جهالت و نادانی مرتکب گناه شدهاند و بعد از آن پشیمان شده و در صدد جبران و توبه برآمدهاند که خداوند متعال وعده بخشش و آمرزش را منحصر در آنان نموده است.[9]
ب) آنانکه گناهان را با علم به گناه بودن انجام میدهند و بعد از آن پشیمان نمیشوند که قطعاً آمرزش الاهی شامل این دسته نخواهد شد.
از آنچه بیان شد معلوم میشود که آمرزش و بخشش پروردگار و عوض شدن وضعیت فرد گناهکار تنها در مورد گناهانی امکان دارد که خداوند، با تحصیل علل و اسباب آمرزش،[10] وعدۀ عفو و بخشش را داده است.
اما اینکه شخصی که در طول زندگی خود در گناه و انحراف بوده، چگونه به وسیلۀ احسان و نیکی و دعای دیگران، مورد عفو و بخشش قرار میگیرد؟! و سرنوشت او در آخرت عوض میشود؟ باید بگوییم که همۀ افراد غرق در گناه و انحراف اینگونه نیستند، و امکان ندارد که با اعمال و دعای دیگران وضعیت آنان عوض شود. بله در مورد گناهکارانی که مرتکب گناهانی شدهاند که خداوند به آنها وعدۀ مغفرت و عفو داده، این امید است که حتی با دعا و اعمال نیک دیگران مورد عفو قرار گیرند؛ زیرا قرآن میفرماید: " حسنات،[11] سیئات (و آثار آنها) را از بین میبرند.[12]
همانگونه که شخص گناهکار اگر در زندگی کارهای نیکی انجام دهد، به واسطۀ انجام کارهای نیک او، طبق آیۀ قرآن خداوند گناهان و آثار گناهان او را محو مینماید، حال اگر دیگران کارهای نیک انجام دادند و ثوابش را به فرد گناهکار هدیه کردند، این اعمال نیز باعث محو گناهان و آثار گناهان او خواهد شد.
روایات زیادی وجود دارد که میفرماید: وقتی شخصی از دنیا میرود اگر دیگران (فرزندان یا افراد دیگر) کارهای نیکی؛ نظیر نماز، روزه، حج، صدقه، آزادسازی بندگان و ... انجام دهند و ثواب این کارها را به این فردی که از دنیا رفته هدیه کنند، ثواب و پاداش این اعمال به او خواهد رسید.[13]
مسلماً وقتی که ثواب اعمال خیر دیگران که به فردی گناهکار هدیه میشود، به او برسد اگر در حد جبران آثار سوء گناهان فرد گناهکار باشد، گناهانش را نیز جبران خواهد کرد و اصولاً این عدالت خداوند است که با اعمال نیک دیگران در حق گناهکار، گناهانی که در حد آن کارهای نیک هستند آمرزیده شوند؛ زیرا خدای متعال بر زبان پیامبرش اینراه را باز و مفتوح گذاشته است. همانطور که در این جهان نیز اگر کسی مرتکب خلافی شد و خسارتی به دیگری وارد کرد، اگر شخص ثالثی این خسارت را از طرف او جبران نماید، قطعاً شخص خسارت دیده راضی خواهد شد و اگر راضی نشود مورد ملامت قرار میگیرد. بنابراین، هیچ جای تعجب و سؤال نیست که چطور گناه فرد گناهکار که از دنیا رفته با اعمال و کارهای افراد دیگر جبران میشود.
البته، اگر فرد آنقدر گناه و معصیت کرده که اگر تمام افراد نیکوکار هم کارهای نیک خود را به او بدهند باز جبران گناهان بزرگ و بیشمار او را نکند، در این صورت هرگز با اعمال دیگران گناهان او آمرزیده نخواهد شد، بلکه از بار گناهان او کاسته خواهد شد و خداوند متعال در عذاب او تخفیف خواهد داد.[14]
لازم به تذکر است از آنجا که خداوند متعال عادل و حکیم است و به هیچیک از بندگانش ذرهای ظلم نمیکند، اعمال هیچ بندهای را نادیده نمیگیرد و اجر و پاداش هیچ نیکوکاری را ضایع نمیکند، ممکن است کسانی را ببخشد که از نظر ما گناهکار و مستحق عذاباند(چون ما به تمام اعمال و رفتار آنان آگاهی نداریم)، لکن خداوند چون از همه چیز خبر دارد و از چیزهایی آگاهی دارد که ما آگاه نیستیم، باید مغفرت و عفو او را به حساب آن اعمال نیکی بگذاریم که خداوند میداند و ما نمیدانیم.
البته نباید از این نکته هم غفلت ورزید که معمولا دعای خالصانه و طلب آمرزش برای دیگران به دلیل جهات مثبت و کارهای خیری است که دیگری در زندگی خود انجام داده است و الّا اگر فردی هیچ نقطۀ مثبتی در زندگی خود نداشته باشد و سراسر زندگیاش آکنده از گناه باشد، کسی درباره او دعای خالصانه واقعی نخواهد کرد، حتی فرزندان و نزدیکان او! و نزدیکان او، اگر خودشان افراد ناصالحی باشند که دعایشان مستجاب نمیشود و اگر افراد صالحی باشند که دل خوشی از او ندارند تا برایش دعا کنند.
اما این سؤال که چگونه آیاتی که شفاعت را مطرح میکنند، یا آیۀ 21 سورۀ طور که میفرماید: "فرزندان بهشتیان را نیز به آنها ملحق میسازیم، در حالیکه ذریه تلاشى در این راه نکردهاند، یا آنچه که در روایات آمده که هر گاه کسى اعمال خیرى انجام دهد، نتیجه او به فرزندان او میرسد، با این آیه قابل جمع است که بهرۀ هر کس در قیامت تنها حاصل سعى او است!
پاسخش این است که، قرآن میفرماید: انسان بیش از سعى و کوشش خود حق ندارد، ولى این مانع از آن نخواهد بود که از طریق لطف و تفضل پروردگار، نعمتهایى به افراد لایق داده شود. استحقاق، مطلبى است و تفضل مطلبى دیگر. همانگونه که حسنات را ده برابر و گاه صدها یا هزاران برابر پاداش میدهد.
از این گذشته شفاعت بیحساب نیست، آن هم نیاز به نوعى سعى و تلاش و ایجاد رابطهاى معنوى با شفاعت کننده دارد.
همچنین در مورد الحاق فرزندان بهشتیان به آنها نیز قرآن در همان آیه میفرماید: "و اتبعتهم ذریتهم بایمان".[15] این در صورتى است که فرزندان آنها در ایمان از آنها پیروى کنند.[16]
برخی از مفسران در بحث شفاعت میگویند: اگر شخصى بخواهد به ثوابى برسد که اسباب آنرا تهیه ندیده و از عذاب مخالفت با تکلیف خلاص گردد، بدون اینکه تکلیف را انجام دهد، در اینجا متوسل به شفاعت میگردد و مورد تأثیر شفاعت هم همینجا است، اما نه به طور مطلق؛ براى اینکه بعضى افراد هستند که اصلا لیاقتى براى رسیدن به کمالی را که میخواهند ندارند؛ مانند یک فرد عامى که میخواهد با شفاعت اعلم علما شود، با اینکه نه سواد دارد و نه استعداد، یا رابطهاى که میان او و دیگرى واسطه و شفیع شود ندارند؛ مانند بردهاى که به هیچ وجه نمیخواهد از مولایش اطاعت کند و میخواهد در عین یاغیگرى و سرکشی به وسیلۀ شفاعت مورد عفو مولا قرار گیرد که در این دو فرض، شفاعت سودى ندارد؛ چون شفاعت وسیلهاى است براى تتمیم سبب، نه اینکه خودش مستقلا سبب باشد. و اوّلى را اعلم علما کند و دومى را در عین یاغیگریش مقرب درگاه مولا سازد.[17]
[1]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 6، ص 415، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[2]. احزاب، 30
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 428، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. همان، ص 433.
[5]. "الکبائر التی اوجب الله عزوجل علیه النار"؛ گناه کبیره آن است که خداوند آتش جهنم را بر آن واجب کرده است. همان، ص 276.
[6]. "ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سئیاتکم و ندخلکم مدخلاً کریماً"، نساء، 31.
[7]. شرایطی که گناهان صغیره را به گناهان کبیره تبدیل میکند عبارتاند از:
الف) در صورتیکه گناه صغیره تکرار شود، امام صادق(ع) فرمود: "لاصغیرة مع الاصرار" یعنی هیچ گناهی با اصرار بر آن (تکرار) صغیره نخواهد بود. (به کبیره تبدیل می شود). کافی، ج 2، ص 88.
ب) در صورتی که گناهکار، گناه صغیره را کوچک بشمارد و آنرا تحقیر کند، کبیره میشود. حضرت علی(ع) فرمود: " أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ [صَاحِبُهَا] صَاحِبُه"؛ بزرگترین گناهان، گناهی است که مرتکب شونده آنرا کوچک شمارد. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 536، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
ج) در صورتیکه گناهکار از روی طغیان و تکبر و گردنکشی مرتکب گناه شود. قرآن میفرماید: "فَأَمَّا مَنْ طَغى، وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا، فَإِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوى"؛ اما آنکسی که طغیان کرده و زندگی دنیا را مقدم داشته مسلماً دوزخ جایگاه او است. نازعات، 37- 39.
د) در صورتیکه گناه صغیره از افراد بزرگ و صاحب موقعیت اجتماعی سر بزند. قرآن دربارۀ همسران پیامبر(ص) میفرماید: "اگر شما کار زشتی انجام دهید، مجازات آنرا دو برابر خواهید دید". احزاب، 30.
هـ) در صورتیکه گناهکار از انجام آن مسرور باشد، پیامبر اکرم(ص) فرمود: "هر کس گناهی کند در حالیکه خندان باشد در آتش وارد میشود در حالیکه گریان است". شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 305، باب 40، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق.
و) در صورتیکه گناهکار عدم مجازات سریع خداوند را دلیل بر رضایت خداوند از خود بداند. قرآن از قول بعضی از گناهکاران مغرور نقل میکند که آنها در پیش خود میگویند چرا خداوند ما را مجازات نمیکند (شاید خداوند از کار ما راضی است). سپس قرآن اضافه میکند که آتش دوزخ برای آنها کافی است. مجادله، 8.
تفسیر نمونه، ج 3، ص 359 به بعد.
[8]. البته این مطلب با شمول شفاعت نسبت به مرتکبین کبیره منافات ندارد. علامه طباطبائی در بارۀ اینکه شفاعت به چه چیز تعلق میگیرد؟ میگوید: «شفاعت دو قسم است. یکى تکوینى که عبارت است از تأثیر هر سببى تکوینى در عالم اسباب، و یکى تشریعى که مربوط است به ثواب و عقاب. حال میگوییم از این قسم دوم بعضى در تمامى گناهان از شرک گرفته تا پایینتر از آن اثر میگذارد؛ مانند شفاعت و وساطت توبه و ایمان. البته توبه و ایمان در دنیا و قبل از قیامت. بعضى دیگر در عذاب بعضى از گناهان اثر دارد؛ مانند عمل صالح که واسطه میشود در محو شدن گناهان. اما آن شفاعتى که مورد نزاع و اختلاف است؛ یعنى شفاعت انبیا و غیر ایشان در روز قیامت، براى برداشتن عذاب از کسی که حساب قیامت، او را مستحق آن کرده این شفاعت مربوط است به اهل گناهان کبیره، از اشخاصى که متدین بدین حق هستند و خدا هم دین آنان را پسندیده است. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 1، ص 263، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، 1374ش.
[9]. قرآن میفرماید: "انما التوبة علی الذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فاولئک یتوب الله علیهم..."؛ پذیرش توبه از سوی خدا، تنها برای کسانی است که کار بدی را از روی جهالت انجام میدهند، سپس زود توبه میکنند خداوند توبه چنین افرادی را میپذیرد. نساء، 17.
[10]. مفسران با استفاده از آیات و روایات، اسباب آمرزش گناهان را اینگونه بر شمردهاند:
یک) توبه و بازگشت به سوی خدا توأم با پشیمانی از گناهان گذشته و تصمیم بر اجتناب از آن در آینده. قرآن در این زمینه میفرماید: "هو الذی یقبل التوبة عن عباده و یعفو عن السیئات..."؛ او کسی است که توبه را از بندگانش میپذیرد و بدیها را میبخشد و آنچه را انجام میدهید میداند. شوری، 25.
دو) انجام کارهای نیک فوقالعاده که سبب آمرزش اعمال زشت میشود: "ان الحسنات یذهبن السیئات"؛ حسنات، سیئات (و آثار آنها) را از بین میبرند. هود، 114.
سه) شفاعت: حقیقت شفاعت دعای پیامبر اکرم(ص) یا یکی از ائمه طاهرین(ع) در حق گناهکار است تا مورد عفو و آمرزش الاهی قرار گیرد. سبحانی، جعفر، بحوث قرآنیه، ص 117-118.
اگرچه شفاعت یکی از اصول مسلم اسلام است که در آیات قرآن و احادیث مطرح شده است و موجب غفران بندگان گناهکار میشود، ولی این شفاعت دارای شرطهایی است و شامل هر کس نمیشود، بلکه شامل کسانی میشود که نسبت به انجام واجبات دینی خود و مخصوصاً نماز سهلانگار نباشند و خداوند نیز اجازۀ شفاعت دربارۀ آنها را داده باشد. و همینطور شامل همۀ گناهان نمیشود. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: (مفهوم شفاعت در اسلام)، 350؛ (شفاعت در قیامت)، 440.
چهار) پرهیز از گناهان کبیره باعث آمرزش گناهان صغیره میشود. نساء، 31.
پنج) عفو الاهی که شامل کسانی است که شایستگی آنرا داشته باشند. عفو الاهی مشروط به مشیت الاهی است و دارای شرایط و قیودی است و به کسانی تعلق میگیرد که شایستگی خود را عملاً به نوعی به اثبات رسانیده باشند.
از اینجا معلوم میشود که چرا خداوند متعال فرموده است "شرک" بخشیده نمیشود؛ زیرا مشرک ارتباط خود را با خداوند به طور کلی قطع کرده است و مرتکب کاری شده است که بر خلاف تمام اساس ادیان و نوامیس آفرینش است.
در میان اسباب آمرزش گناهان که برشمردیم، شاید قویترین سبب، توبه باشد که در آیات زیادی "خداوند بندگانش را به توبه دعوت کرده است". تحریم، 8؛ هود، 60؛ نور، 31. و فرموده است که "توبه کنندگان را دوست دارد". بقره، 222. و "کسانی را که توبه کنند گناهانشان را به حسنه تبدیل خواهد کرد". فرقان، 70.
اما همین توبه باید با شرایط خاص خود و در وقت مناسب انجام پذیرد تا مؤثر واقع شود. از جمله اینکه گناهکار باید: از عمل خود واقعاً نادم و پشیمان باشد. عمل ناشایست خود را جبران نماید (اگر حق مردم را ضایع نموده آنرا جبران کند و یا رضایت آنان را جلب نماید. تصمیم داشته باشد که دیگر به آنگناه باز نگردد. در فرصت کافی توبه کرده باشد نه به هنگامی که مرگ خود را حتمی میداند.
[11]. کارهای نیک.
[12]. "ان الحسنات یذهبن السیئات". هود، 114.
[13]. وسائل الشیعه، ج 2، ص 445، ح 2603و 2605و 2606؛ ج 3، ص 200؛ ج 6، ص 219؛ ج 11، ص 204.
[14]. البته گناه شرک حساب ویژهای دارد. قرآن مجید در این باره میفرماید: "مسلمانان حق ندارند براى مشرکان استغفار کنند، اگر چه بستگان و نزدیکان آنها باشند، سپس براى اینکه کسى استغفار ابراهیم را در باره آزر دستآویز قرار ندهد، چنین میگوید: "و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعدة وعدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرء منه". توبه، 114. استغفار ابراهیم براى پدرش(آزر) فقط به خاطر وعدهاى بود که به او داده بود. تفسیر نمونه، ج 5، ص 304.
[15]. طور، 21.
[16]. تفسیر نمونه، ج 22، ص 555 – 556.
[17]. المیزان، ترجمه، ج 1، ص 240.