جستجوی پیشرفته
بازدید
8417
آخرین بروزرسانی: 1393/07/19
خلاصه پرسش
با توجه به این که امروز شیعیان کمتر از ده درصد از ساکنان این کره خاکی هستند، این سوال به صورت جد مطرح می شود که سرنوشت بیش از نود درصد جمعیت این کره خاکی چه می شود؟ آیا امتحانی از آنها می شود و آیا سعادتی در انتظار آنان هست یا خیر؟
پرسش
چندی است که سوالی سخت ذهنم را به خود مشغول کرده است. سوالی که از جنس فقه اکبر بوده و نگاهی به جهان بینی آدمیان دارد. در حقیقت این سوال از راز سرنوشت آدمیان در این کره خاکی است. در اسلام و البته تمام ادیان الهی امتحان دادن برای رسیدن به سعادتی جاودانه را رمز در این دنیا بودن و در این دنیا زیستن دانسته اند. امتحانی که با شناخت خدا شروع شده و سعادتی که با نیل به خدا حاصل می شود؛ و دیگر آن که طبق معارف دین اسلام، این دین تنها در متد شیعی آن سعادت بخش و روح افزاست و سایر ادیان و فرق ره به ناکجا آباد برده اند. با توجه به این که امروز شیعیان کمتر از ده درصد از ساکنان این کره خاکی را اشغال کرده اند این سوال به صورت جد مطرح می شود که سرنوشت بیش از نود درصد جمعیت این کره خاکی چه می شود؟ آیا امتحانی از آنها می شود و آیا سعادتی در انتظار آنان هست یا خیر؟
امروز دیگر نمی توان به جواب ساده دیروز اکتفا کرد و اتمام حجت و عدم آن را ملاک سعادت و شقاوت آنان خواند. چرا که شاید بتوان تکلیف آن دسته که حجت الاهی بر آنها قائم شده است را با توجه به اطاعت و عصیانشان روشن ساخت، اما حکم آنان که حجت بر آنان قائم نشده است را چگونه باید جواب داد. این در حالی است که هر منصفی حکم می کند که اکثریت مطلق غیر شیعیان را کسانی تشکیل می دهد که حجت الاهی بر آنها کامل نشده و حقانیت دین اسلام در قرائت شیعی آن ثابت نگشته است.
اگر اینان که نود درصد از ساکنان کره خاکی را تشکیل می دهند بعد از مرگ جام سعادت را می نوشند، این سوال مطرح می شود که چگونه اینان که سختی تکلیف به احکام دین را بر دوش خود نکشیدند به قله سعادت رسیده اند؟
و اگر سختی عذاب را نائل آیند باید پرسید به کدامین حجت پاسخ نگفتند و به کدامین دعوت لبیک نگفتند و به کدامین تذکره پشت کرده اند تا حال امروز به عذاب الاهی دچار شوند.
اگر گویید: اینان به سعادت می رسند، ولی نه سعادتی در مرتبه متدینین به دین حق، و آنان که رنج تکلیف احکام دین را کشیده اند، مرتبه ای بالاتر و مقام والاتری است.
جواب می دهیم: که چرا این نود درصد فرصت رسیدن به کمالات را نداشته باشند و فقط این اقلیت محدود که بیشتر از نود درصدشان این دین را به ارث برده اند فرصت این کمالات را داشته باشند.
اگر گویید: این نود درصد (غیر از شیعیان) اگر به وحی امتحان نمی شوند، ولی به عقل که امتحان می شوند و زندگی این افراد خالی از برگه سوال نیست؛
خواهیم گفت: چرا آنان به وحی امتحان نمی شوند تا همانند مسلمانان و بالاخص شیعیان دو حجت بر آنان اقامه شود و راه سعادت را هموارتر بپیمایند، و آیا مگر عقل می تواند به تنهایی راه سعادت را نشان دهد که اگر واقعا قابلیت این را دارد؛ پس چه نیازی به وحی؟ و اگر به کشف حداقلی عقل از راه سعادت استدلال شود می پرسیم که آیا این عقل را نیاز به تذکر نیست؟ مگر غیر از این است که یکی از وظایف راهبردی پیامبران گسستن حجاب های عقل و یادآوری براهین عقلی است؟
اگر گویید خود بشر باعث شده که گستره دین حق این گونه در جهان دیده شود؛
خواهیم گفت: اگر قابیل و عمر و شمر و ... مقصرند؛ چرا نسل های بعد باید تاوان این شقاوت آنان را بدهند. تاوانی که منحصر به این دنیا نیست. بلکه مربوط به سرنوشت و جهان پس از مرگ است! اگر بگویید: اگر این اشکال به این نود درصد وارد باشد، باید به کودکان جان سپرده قبل از تکلیف نیز اشکال وارد باشد؛
که جواب می دهیم: آری همین اشکال را نیز در مورد آنان می پرسیم و صد البته که همین جواب شما اشکال ما را پخته تر و بیان ما را نافذ تر می کند. طبق متون اسلامی، گفته شده که کودکان از دنیا رفته در آن جهان امتحان می شوند. حال سوال می کنیم که آیا فرقی دارد که این کودکان شیعه زاده هستند یا خیر؟
اگر بگویید آری و این روایت تنها در مورد شیعه زاده هاست !
می پرسیم: واقعا در سعادت دو کودک که چند ماهی را از دنیا درک کرده اند چه فرقی دارد که والدینشان شیعه بوده اند یا نه و آیا این دخالت خلاف حکمت نیست.
اگر بگویید خیر و بین کودکان از جهت دین والدینشان فرقی نیست.
می پرسیم: واقعا بین کودک سیزده ساله بودایی و بیست ساله بودایی چه فرقی است که یکی در آن جهان دوباره امتحان می شود و دیگری با فرض عدم اتمام حجت امتحان نمی شود.
اگر بگویید: تمام کسانی که حجت دین حق بر آنان قائم نشده است، در آن جهان امتحان می شوند؛ می گوییم پس بهتر است جهان دیگر را دار الامتحان می خواندند؛ چرا که نود درصد مردم در اعصار مختلف در آن جهان امتحان می شوند و کمی نیز در این جهان امتحانی می بینند. از طرفی دیگر بارها در متون اسلامی تاکید شده که مرگ پایان اعمال و ذخیره سازی است. و نمی توان این آیات و روایات را تنها به کسانی منحصر کرد که دین حق بر آنان قائم شده است؛ چرا که در این صورت دین اسلام درباره سرنوشت نود درصد مردم سکوت کرده و بیانی ندارد.
و باز در تکمیل این سخن می پرسیم: اگر بر ضرورت نبوت و هدایت انسان ها دلیل عقلی داریم؛ چرا بسیاری از مردم امروز جهان را نبی نیست تا هدایت کند و رسولی نیست تا حق را تذکر دهد. و چرا باید نور هدایت تنها در نقطه خاصی از جغرافیای زمین بتابد؟
اگر بگویید این اشکال را فایده عملی نیست. آنان که حق را شنیده اند باید به حکم عقلشان پیرو این راه شوند و آنان که این راه بر آنان اقامه نشده است تکلیفشان با خدا است و این همان قضا و قدری است که از ورود به آن بر حذر شده ایم.
که جواب می دهیم چرا ثمره عملی ندارد؟ وقتی که بزرگ ترین توجیه دین در بین دین داران نیاز به برنامه برای سعادت است. آیا وقتی نود درصد از مردم را خالی از این برنامه سعادت می بینند در انحصاری بودن این برنامه تردید به دل راه نمی دهند و در ادامه زیربنای فکریشان مخدوش نمی شود؟
و باز می پرسیم چرا آیات تکان دهنده قرآن و معارف ناب نهج البلاغه و صحیفه را تنها باید کسانی در جغرافیایی محدود در این دنیا بشنوند کسانی که واقعا برای شنیدن این آیات و معارف کمال ذاتی نسبت به سایر انسان ها ندارند.
می دانم که این سوال جوابی دارد؛ جوابی که در خود معرفتی ارزشمند را جای داده است. منتظرم که پاسخ را از شما استاد ارجمند به دست آورم و تردید های بی پایان را پایانی بخشم. ان شاء الله.
پاسخ اجمالی

برای روشن شدن پاسخ توجه به چند نکته لازم است:

 

1. تفاوت غیر از تبعیض است؛ و آنچه با عدالت ناسازگار است تبعیض است نه تفاوت.

 

برای اطلاع بیشتر به پاسخ 205 (سایت: 1198) (فلسفه وخودی اختلاف و تفاوت انسان ها) مراجعه کنید.

 

2. اصل وجود تفاوت لازمه وجودی جهان خلقت به ویژه خلقت جهان مادی است.

 

برای توضیح این مطلب چند نکته را متذکر می شویم:

 

الف. خلقت موجودات لازم و ضروری است؛ زیرا اگر خلقت موجودات لازم و ضروری نباشد و خداوند هیچ موجودی را خلق نکند، باید بپذیریم که خداوند دارای ظهور و بروز نباشد و در خفای مطلق و همیشگی بماند، و این  منافات با تجلی ذاتی و فیض بخشی همیشگی خداوند دارد. علاوه این که مستلزم این است که هیچ خیری در جهان محقق نشود. بنابراین، خلقت موجودات لازم و ضروری است و مناسب با اقتضای ذاتی حضرت حق است.

 

ب. ظهور و تجلی ذات خداوند مستلزم تفاوت در میان مخلوقات است؛ دلیل این مطلب نیز روشن است؛ چون مخلوقات بر اساس قاعده علیت و سنخیت بین علت و معلول و با رعایت مراتب از ذات باری تعالی تجلی و ظهور می یابند.

 

3. هر موجودی در حد خود کامل است و ابزار لازم برای رسیدن به کمال را دارد.

 

4. هر موجودی که از امتیازات بیشتری برخوردار است، در مقابل مسئولیت بیشتری دارد و هر موجودی که دارای امتیاز کمتری است مسئولیت کمتری دارد؛ گواه این مطلب از یک سو روایات فراوانی است که بیان می کند خداوند در قیامت از انسان جاهل هفتاد گناه را چشم پوشی می کند، ولی از عالم یک گناه را نمی بخشد. [1] از سوی دیگر آیات و روایاتی که بیان می دارد انبیا و اولیا با کوچک ترین کوتاهی و تقصیر مجازات می شوند؛ اعمالی که نسبت انسان های عادی گناه و معصیت محسوب نمی شود برای آنها بزرگ ترین معصیت محسوب می شود. [2] بنابراین، چه بسا انسان هایی که در محیط دور از اسلام زندگی می کنند با اعمال اندک خود به درجات بالایی برسند، ولی انسان هایی که در محیط شیعی زندگی می کنند برای رسیدن به آن درجات باید اعمال و تلاش بیشتری داشته باشند.

 

در نتیجه این فرض که در قیامت عده ای از انسان ها از خدا طلبکار هستند، جز خیال پردازی چیز دیگری نیست؛ و گرنه باید بگوییم همه انسان ها بلکه همه موجودات (به جز انسان های کامل؛ مانند پیامبران و ائمه) از خدا ناراضی و طلب کار باشند.

 

گواه بر این که هیچ انسانی در قیامت از خداوند طلب کار نیست؛ این است که قرآن وقتی حالات قیامت را بیان می کند، از شدت حسرت عده ای خبر می دهد، [3] حسرت و اندوه مربوط به جایی است که انسان در اثر کوتاهی و بی توجهی نعمتی را از دست بدهد.

 

چنان که در آن روز کافران آرزو می کنند که ای کاش خاک بودند. [4] یعنی اگر خاک بودند چون امکانات کمتری داشتند مسئولیت کمتری داشتند.

 

5. نکته دیگری که باید توجه داشت این است که بر حق بودن غیر از بهشت رفتن است؛ ممکن است افرادی از نظر اعتقاد و شناسنامه ای بر حق باشند، ولی در اثر اعمال بد و رسوخ نداشتن اعتقاد در اعماق قلبشان، اهل دوزخ باشند؛ چنان که ممکن است عده ای هر چند به اعتقاد صحیح دست نیافته اند، ولی در اثر حفظ پاکی فطری وارد بهشت گردند.

 

برای اطلاع بیشتر به 47 (سایت: 283) (جهنم و غیر مسلمان).

 

 

[1] الکافی، ج 1، ص 47. "حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قَالَ یَا حَفْصُ یُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ یُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ".

[2] برای اطلاع بیشتر به پاسخ 129 (سایت: 1029) (عصمت انبیا در قرآن) مراجعه شود.

[3] زمر،56. "أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فی‏ جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرینَ".

[4] النبأ،40. "یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی‏ کُنْتُ تُراباً".

 

ترجمه پرسش در سایر زبانها
نظرات
تعداد نظر 0
لطفا مقدار را وارد نمایید
مثال : Yourname@YourDomane.ext
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید
لطفا مقدار را وارد نمایید

پرسش های اتفاقی

پربازدیدترین ها